مملی جیجل

داستان جشن تولد

بعد از کلی برنامه ریزی و انتظار بالاخره فردا جشن تولد مملی مامانه .کلی کار دارم برا فردا که باید انجام بدم، با اینکه مثلا از چند روز پیش دارم تدارک میبینم ولی باز هم کلی کار دارم،باید اتاق رو تزیین کنم و یه مقدار به خونه برسم اتاق مملی هم باید جمع و جور بشه که مهمونهای مرد و بفرستیم اونجا تازه میخوام براشون تلویزیون رو ببرم اونجا که با بازی فوتبال سرگرم بشن میخوام برای فردا سالاد الویه درست کنم ،یه سری تنقلات مثل پفک و ذرت و شیرینی و نوشابه وشربت و میوه هم گرفتم که بچه ها حسابی دوست دارن البته پودرژله و ظرف مخصوص ژله هم گرفتم که اگه وقت کردم درست میکنم،اصل کاری هم که کیک باشه ساعت 5/5 آمادس که باید بریم بیاریمش، راستی یه شمع موزیکال که گرف...
24 شهريور 1390

تولد محمد عرفان

             گل پسمل نازم تفلدت مبارک ایشالا که همیشه کنار همدیگه خوشحال و ناز زندگی کنیم تو هم از این به بعد تصمیم بگیر به من بگی مامانی چون من دارم هلاک میشم دیگه ...
23 شهريور 1390

درد دل مادرانه

درست یکسال پیش بود آخرای ماه رمضون ،همش فکر میکردم وقتی پسرم به دنیا میاد چه شکلیه ،شبیه من یا سجاد،وقتی بغلش کنم چه حسی داره،وقتی تو چشای نازش نگاه کنم چی میبینم تصویر خودمو،وقتی صداش میکنم و وقتی صدام کنه،چه حسی بهم دست میده،اصلا بچم سلامته؟ نکنه اتفاق پارسال دوباره تکرار بشه،اگه اینطوری بشه حتما من میمیرم. محمد عرفان برای من یه شروع دوباره بود ،از همون روز اول که فهمیدم یه زندگی داره توی دلم شکل میگیره یه امید دوباره توی وجودم پیدا شد.تمام 9ماه بارداری رو با استرس و ترس پشت سر گذاشتم ،نذری نموند که نکرده باشم،مرتب قرآن میخوندم و دعا میکردمو به آرامش میرسیدم ،هروقت دکترم ازم میپرسید اوضاع چطوره ،میگفتم میترسم،اون هم میگفت قرآن بخون.من هم ب...
22 شهريور 1390

خاطرات جیجلی

مملی جونم اول بوسسسسسسسسسس،چند روز دیگه تفلدته و من حسابی تو فکرم که چی درست کنم و کی رو دعوت کنم البته مهمونهای اصل کاری دعوت شدن، راستی ما 6/7/ رفتیم توی خونه(/6+ج8//666666666666666666+-این شیرین کاری مملی از میز آویزونه )جدیدمون ، دقیقا روز سومین سالگرد ملوسی من و بابایی همسایمون یه دخمل داره حدود5ساله اسمش یلداس میخوام دعوتش کنم   راستی میخوام از شیرین کاریهای جدیدت بگم اول از همه بازی کلاغ پر که الهی مامان فدای اون انگشت نازت بره ،وقتی نانا یا یه چیزی میخوری که بهت حال بده میگی بههههههههه، از قسمت زیر میز کامپیوتر هی میری این ور و اونور. (+++++++++++66 این یه شیرین کاری دیگس)وقتی یه چیزی بخوای و من بگم نمیشه ازم فاصله م...
16 شهريور 1390

روزگار مامان مملییییییییییییی...

سلام دوستای گلم دلم برای همه دوستای نی نیم و ماماناشون تنگ شده بود آخه خیلی سرم شلوغ بود میدونیییییید ما داریم اسباب کشی میکنیم خونه خودمون ،من هم تا فرصت پیدا میکنم شروع میکنم به جمع و جور کردن وسایلمون آخه عرفان وقتی بیداره نمیذاره من کاری بکنم فقط باید در اختیار خودش باشم و باهاش بازی کنم برای همین وقت نمیکردم بیام اینجا،الان هم مثلا نشسته توی بغلم فقط یکی از دستاش در اختیارمه... ...
5 شهريور 1390

مملی و آرایشگاه.

چند روز پیش مملی رو بردم با خودم بردم آرایشگاه، خانم آرایشگر گفت چرا موهاش اینقدر بلنده،چشماش اذیت میشن بده براش یکم کوتاه کنم ،بهش گفتم نمیذاره،تکون میخوره گفت من بلدم من هم ...شدم گفتم باش ،چشمتون روز بد نبینه چتریا محمد عرفان مثلث شدوقتی اومدم خونه تا دلتون بخواد ...خوردم ...
26 مرداد 1390

مملی ییییییییییهو تب کرده...

جیییییجل مامانششششششششششش دیروز صبح بود که بابایی متوجه شد تب داری من هم فکر کردم به خاطر مرواریدهاته آخه الان 7تا شون دراومدن و هشتمی داره تلاش میکنه که بیاد ولی دیشب حدود ساعت 3 صبح بود که دیدم تن نازت آتیش شده،حسابی داغ داغ بودی خیلی ترسیدم رفتم مامان جون رو بیدار کردم که ببریمت بیمارستان ولی مامان جون گفت یکم صبر کنیم آخه بهت قطره دادیم ،بعد از چند دقیقه بهتر شدی ولی باز هم تب داشتی خلاصه بعد از کلی ناله کردن خوابیدی من هم نزدیک صبح که خیالم از بابت تو راحت شد خوابیدم الان هم دوباره خوابیدی، آخرش متوجه نشدم چرا تب کردی آخه دندون اون هم هشتمی که... ...
23 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مملی جیجل می باشد