درست یکسال پیش بود آخرای ماه رمضون ،همش فکر میکردم وقتی پسرم به دنیا میاد چه شکلیه ،شبیه من یا سجاد،وقتی بغلش کنم چه حسی داره،وقتی تو چشای نازش نگاه کنم چی میبینم تصویر خودمو،وقتی صداش میکنم و وقتی صدام کنه،چه حسی بهم دست میده،اصلا بچم سلامته؟ نکنه اتفاق پارسال دوباره تکرار بشه،اگه اینطوری بشه حتما من میمیرم. محمد عرفان برای من یه شروع دوباره بود ،از همون روز اول که فهمیدم یه زندگی داره توی دلم شکل میگیره یه امید دوباره توی وجودم پیدا شد.تمام 9ماه بارداری رو با استرس و ترس پشت سر گذاشتم ،نذری نموند که نکرده باشم،مرتب قرآن میخوندم و دعا میکردمو به آرامش میرسیدم ،هروقت دکترم ازم میپرسید اوضاع چطوره ،میگفتم میترسم،اون هم میگفت قرآن بخون.من هم ب...