مملی جیجل

تولد محمد عرفان

             گل پسمل نازم تفلدت مبارک ایشالا که همیشه کنار همدیگه خوشحال و ناز زندگی کنیم تو هم از این به بعد تصمیم بگیر به من بگی مامانی چون من دارم هلاک میشم دیگه ...
23 شهريور 1390

درد دل مادرانه

درست یکسال پیش بود آخرای ماه رمضون ،همش فکر میکردم وقتی پسرم به دنیا میاد چه شکلیه ،شبیه من یا سجاد،وقتی بغلش کنم چه حسی داره،وقتی تو چشای نازش نگاه کنم چی میبینم تصویر خودمو،وقتی صداش میکنم و وقتی صدام کنه،چه حسی بهم دست میده،اصلا بچم سلامته؟ نکنه اتفاق پارسال دوباره تکرار بشه،اگه اینطوری بشه حتما من میمیرم. محمد عرفان برای من یه شروع دوباره بود ،از همون روز اول که فهمیدم یه زندگی داره توی دلم شکل میگیره یه امید دوباره توی وجودم پیدا شد.تمام 9ماه بارداری رو با استرس و ترس پشت سر گذاشتم ،نذری نموند که نکرده باشم،مرتب قرآن میخوندم و دعا میکردمو به آرامش میرسیدم ،هروقت دکترم ازم میپرسید اوضاع چطوره ،میگفتم میترسم،اون هم میگفت قرآن بخون.من هم ب...
22 شهريور 1390

خاطرات جیجلی

مملی جونم اول بوسسسسسسسسسس،چند روز دیگه تفلدته و من حسابی تو فکرم که چی درست کنم و کی رو دعوت کنم البته مهمونهای اصل کاری دعوت شدن، راستی ما 6/7/ رفتیم توی خونه(/6+ج8//666666666666666666+-این شیرین کاری مملی از میز آویزونه )جدیدمون ، دقیقا روز سومین سالگرد ملوسی من و بابایی همسایمون یه دخمل داره حدود5ساله اسمش یلداس میخوام دعوتش کنم   راستی میخوام از شیرین کاریهای جدیدت بگم اول از همه بازی کلاغ پر که الهی مامان فدای اون انگشت نازت بره ،وقتی نانا یا یه چیزی میخوری که بهت حال بده میگی بههههههههه، از قسمت زیر میز کامپیوتر هی میری این ور و اونور. (+++++++++++66 این یه شیرین کاری دیگس)وقتی یه چیزی بخوای و من بگم نمیشه ازم فاصله م...
16 شهريور 1390

روزگار مامان مملییییییییییییی...

سلام دوستای گلم دلم برای همه دوستای نی نیم و ماماناشون تنگ شده بود آخه خیلی سرم شلوغ بود میدونیییییید ما داریم اسباب کشی میکنیم خونه خودمون ،من هم تا فرصت پیدا میکنم شروع میکنم به جمع و جور کردن وسایلمون آخه عرفان وقتی بیداره نمیذاره من کاری بکنم فقط باید در اختیار خودش باشم و باهاش بازی کنم برای همین وقت نمیکردم بیام اینجا،الان هم مثلا نشسته توی بغلم فقط یکی از دستاش در اختیارمه... ...
5 شهريور 1390

مملی و آرایشگاه.

چند روز پیش مملی رو بردم با خودم بردم آرایشگاه، خانم آرایشگر گفت چرا موهاش اینقدر بلنده،چشماش اذیت میشن بده براش یکم کوتاه کنم ،بهش گفتم نمیذاره،تکون میخوره گفت من بلدم من هم ...شدم گفتم باش ،چشمتون روز بد نبینه چتریا محمد عرفان مثلث شدوقتی اومدم خونه تا دلتون بخواد ...خوردم ...
26 مرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مملی جیجل می باشد