مملی ییییییییییهو تب کرده...
جیییییجل مامانششششششششششش دیروز صبح بود که بابایی متوجه شد تب داری من هم فکر کردم به خاطر مرواریدهاته آخه الان 7تا شون دراومدن و هشتمی داره تلاش میکنه که بیاد ولی دیشب حدود ساعت 3 صبح بود که دیدم تن نازت آتیش شده،حسابی داغ داغ بودی خیلی ترسیدم رفتم مامان جون رو بیدار کردم که ببریمت بیمارستان ولی مامان جون گفت یکم صبر کنیم آخه بهت قطره دادیم ،بعد از چند دقیقه بهتر شدی ولی باز هم تب داشتی خلاصه بعد از کلی ناله کردن خوابیدی من هم نزدیک صبح که خیالم از بابت تو راحت شد خوابیدم الان هم دوباره خوابیدی، آخرش متوجه نشدم چرا تب کردی آخه دندون اون هم هشتمی که... ...