برای زندگیم
نفسم سلام الان که دارم برات خاطره مینویسم تو نشستی کنارمو داری میگی این دکمه رو بزن (esc) چون بهت اجازه نمیدم انگشت خودمو گرفتی و به زور میخوای اونو بزنی حالا این همه دکمه چرا اسکپ آخه چرا آخرش هم دستمو گرفتی و بوسیدی و میگی نگاه کن حالا که نگاه کردم میگی شیر میخوام اما من گول نمیخورم باید بیای باهام که یه وقت شیطونه گولت نزنه خلاصه میخوام از درس خوندنت برات بگم از وقتی یه سالت شد شروع کردم به آموزش کلمات بهت و مرتب باهات تمرین میکردم و روزی 2-3 کلمه یادت میدادم تا اینکه تو دیگه خسته شدی و میگفتی بسه دیگه البته ایراد از من بود که بهت نفس نمیدادم ولی بعد از یه وقفه یه ماهه وقتی بردمت کتابفروشی همیشگی یه کتاب آموزش کلمات به زبان انگلیسی خریدیم البته به انتخاب خودت ماشالا در عرض یه هفته همشو یاد گرفتی که اسم میوه ها هستش خلاصه با یه تنوع کوچیک دوباره دوست داری کلمه تمرین کنی اون هم به زبون فرنگی خداییش از وقتی دارم به تو زبان یاد میدم واسه خودم هم توفیق اجباری شد که مرور کنم راستی مامانی یه شلوار داره که روش پر از کلمات انگلیسیه تو مرتب میاریش و میپرسی این چیه اون چیه وقتی میرسیم به i تو غش میکنی از خنده و میگی آآآی خلاصه اینکه خیلی خوشحالم از این که میبینم تو هوش سرشاری داری و خداروشکر دوست داری چیزهای تازه یاد بگیری منو بابایی هم تمام سعیمون رو میکنیم که تو یه پسر موفق و سربلند بشی البته به قول اون کارمند بانک حتما میشی آخه چند روز پیش رفته بودیم بانک تو اصرار کردی که بری بالای پیشخون من هم گذاشتمت بعد دراز کشیدی اونجا و گفتی یه خودکار و کاغذ بده من هم بهت دادم بعد همونطور که نگاه به کارمند بانک میکردی تو کاغذ هم خط خطی میکردی وقتی کارمون تموم شد اون آقاهه گفت ببینم این همه رفت بالا چی نوشته تو کاغذ وقتی کاغذت رو دید خندید و گفت این بچه حتما یه آدم موفق میشه خیلی باهوشه آخه تو ظاهرا نگاه به اون آقاهه میکردی و هر کاری که اون کرده تو هم تو کاغذت پیاده کردی خیلی تمیز و مرتب آخرش هم به جای امضا یه خط صاف کشیدی زیرش