خاطره تولد و ...
بعد از تولدت عزیزم اومدم و خاطره اون روز رو نوشتم اما نمیدونم چرا الان که نگاه میکنم نیست ولی به هر حال اشکالی نداره دوباره مینویسم اما مختصر اول که قرار بود تولدت رو همون 25 شهریور بگیریم اما چون عمو رضا قرار بود چند روز بعد از تهران بیاد( آخه اونجا دوره داشت )ما هم تصمیم گرفتیم چند روز عقب بندازیم ولی یییییههههو شب که رفتیم خونه مامان جون دیدیم که این عمو دیووووونه بیخبر اومده خلاصه ما هم کارامون رو جور کردیم و همون 26ام تولدتو گرفتیم البته خیلی خوش گذشت وخوب بود..... حالا عرفان جونم باید یه چیزی در مورد تاریخ تولد قشنگت بهت بگم البته وقتی بزرگ شدی ایشالا خودم برات تعریف میکنم ولی خوب اینجا هم برات مینویسم که تاریخی که دکتر برای به دنیا اومدن تو تعیین کرده بود 31ام شهریور بود اون هم با درخواست من آخه اون میگفت 2مهر بهتره من هم میگفتم واسه 2روز نیمه دومی نشه خلاصه اینکه برنامه ریزی ما همش کشک شد و من 25ام حالم بد شد یعنی تو میخواستی به دنیا بیای بعد از اینکه رفتیم بیمارستان و با دکترمون تماس گرفتن منو آماده کردن و تا دکتر رسید رفتیم اتاق عملالبته ساعت 30\11 عمل شروع شد و 45\11 تو به دنیا اومدی دکترمون هم گفت چون آخر شبه تاریخ 26ام باشه این شد که تو 25 شهریور به دنیا اومدی و شناسنامت با یک روز تاخیر 26 شهریوره راستی دکترمون خانم ایلخاص بود. تولد قشنگت مبارررررررک عزیز زندگیم