مملی جیجل

ماجرااااااهااااای مملیییی...

1390/9/20 23:38
نویسنده : مامانش
444 بازدید
اشتراک گذاری

مملی جونم سلام ببخشید که چند وقته برات چیزی ننوشتم آخه ... بیخیال ایشالا حل میشه متفکرالان نشستیم پای سیستم عمو رضا آخه عمو خوابه،اینترنت هم فراووووووننیشخندیه اتفاق بد دو شب پیش برات افتاد که خیلیییی غصه خوردم خودت هم خیلی درد کشیدی گریهوقتی رفته بودیم پارک و حسابی بازی کردی و خندیدی و شام خوردیم ،بلند شدیم که برگردیم خونه طبق معمول تو جلوتر از ما دویدی و یهوووو خوردی زمین البته افتادی روی سمت چپت و چون زمین هم ریگ و شن بود شروع کردی به گریه های شدید ،هر کاری کردیم آروم نشدی وقتی رسیدیم خونه و دیدیم هنوز گریه هات تموم نشده راستش خیلی ترسیدیم تاحالا اینجوری گریه نکرده بودی برای همین رفتیم خونه باباجون وقتی دیدن اصلا آروم نمیشی و وقتی میگیرنت بدتر میشی تصمیم گرفتیم بریم بیمارستان که پشیمون شدیم آخه اونا بدتر اذییتت میکردن برای همین دیروز رفتیم مطب یه متخصص ارتوپدی و از دست و شونت عکس گرفتن که خدا رو شکر فقط کوفتگی بوداسترسهمون روزی که تو افتادی ،رفته بودیم یه مهمونی تو هم تا تونستی ادا دراوردی و خودت رو لوس کردی و به چشم همه اومدیتعجب هر کسی که ماجرا رو شنید گفت به خیر گذشت ناراحتولی چه کار کنم نی نی من خیلی نازه                                                     

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مولود
10 آذر 90 16:39
به به سلام،چشم ما روشن.دلمون تنگ شده بود واستون عزیزم منم قبلا زیاد به این حرفا گوش نمیدادم و وقتی جایی میدیدم واس بچه اسپند دود میکنن میگفتم خرافاته اسپند خوبه ولی خرافه است!!اما حالا که خودم بچه دارم دیگه اعتقاد دارم و هر جا که میرم به محض رسیدنم به خونه اول اسپند دود میکنم.خدا رو شکر که به خیر گذشته اینا هم واسه آقا مملی،گل پسر که زود خوب میشه ایشاا..
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مملی جیجل می باشد