پسمل مهربونم...
دیشب داشتیم میبردیمت پارک که توی راه تو مرتب سرت رو می اوردی جلو بوسم میکردی چند دفعه هم دستم و بوسیدی بابایی هم کلی میخندید و میگفت حسابی عرفان داره لوست میکنه که تو خم شدی و بابایی رو چند تا بوسیدی خلاصه نمیتونم برات حس و حالمو بنویسم فقط اینکه خیییییییییلی دوستت دارم... البته مرتب در طول روز به من و بابایی میگی دوستت دارم و میای ما رو بوس میکنی راستی لب و لوچه هم میدی که اختراع خودت بود و اوایل میگفتی له لوچه مرتب دارم دعا میکنم که داداشی هم مثل تو باشه آخه به قول بابا یی تو حسابی ما رو لوس کردی این هم بگم عاشق خرید کردنی حالا لباس و کفش واسه من یا بابایی باشه یا برای خودت خیلی هم خوش سلیقه هستی چند وقت پیش یه کیف خریدم که تو انتخابش کردی توی تلویزیون هم هر چی تبلیغ خوراکی و اسباب بازی بده میای میگی اینو برام میخری اوایل میگفتیم باشه اما الان که بزرگتر شدی و ازمون قول میگیری میگم شاید گاهی هم نه یه اسباب بازی خواستی بهت گفتم اگه فلان کار رو بکنی برات جازه میخرم بعد از چند ساعت اومدی و گفتی مامان میخوام برات انگشتر جایزه بخرم چون مامان خوبی هستی خلاصه اینکه حسابی با مهربونی هات مامان بابا رو ذوق زده میکنی